واقعیت این حادثه چیست بطوری که بیشتر ساکنین این منطقه (صفوی در عربستان) عکس العمل نشان دادند و تعجب کردند ، و خبر این حادثه در خبرگزاری ها به سرعت پخش شد. و با پخش این خبر خیلی ها برای تبریک سلامتی سجاد به منزل خانواده او رفتند و همچنین برای دیدن سجادی که از کرامات اهل بیت(ع) بهره مند شده بود که نجات یافتن او از سرنوشتی بد که به فضل و عنایت خدا و برکت حضرت ام البنین (س) به خیر گذشت. عنوان این قضیه این بود که کودکی به نام سجاد که پسر یکی از خانواده های صفوانی است ،در سن سه سالگی ،برای او در آن ایام که مصادف بود با ماه صفر 1426 قمری و ماه مارس 2005 میلادی حادثه ای رخ داده و آن حادثه این بوده که او از راه پله طبقه سوم ساختمان به سمت طبقه همکف سقوط کرده است . و بعد از معاینه های متعدد پزشکی که در تعدادی از بیمارستان های مختلف صورت گرفت همه این را می گفتند که او سالم است و اتفاقی برای او نیفتاده است و همچنین خود کودک(سجاد) به مادرش گفت که برای او اتفاقی نیفتاده است و فقط آن لحظه ای که داشت سقوط میکرد(این حرف پسر بچه است و معمولا بچه ها دروغ نمی گویند) خانمی با لباس سبز رنگ که به او ام البنین(س) می گویند او را با لطافت گرفته و بروی زمین گذاشته و پس از آن هم رفته است و از سوی شبکه راصد اخباری در مورد این قضیه تحقیق صورت گرفته تا واقعیت مشخص شود چون این تحقیق بصورت مستقیم از شواهد این قضیه صورت گرفته است. این تحقیق همان طور که گفته شد از منابع اصلی گرفته شده که شامل مشاهده محل سقوط سجاد در خانه و دیدار با همه افراد خانواده اش که شاهد این قضیه بودند که ابتدا از سجاد و سپس مادرش و پدربزرگش و کسانی که از همان اول شاهد سقوط سجاد بودند که شامل برادر بزرگش حسین و عموی او به نام حسن که او را بعد از سقوط برداشت ، صورت گرفته است.این شبکه همچنین با راوی اول این قضیه بروی منبر امام حسین(ع) یعنی شیخ حسین خویلدی هم مصاحبه کرده است تا در مورد جانب دینی این قضیه ر بحث نماییم. همچنین با یکی از پزشکانی که سجاد را معاینه کرده بود نیز مصاحبه کرده ایم. شخص دیگری که با او در این باره بحث شده مداح اهل بیت(ع) نزار قطری می باشد که او قصیده معروف (انا ام البنین(ع) الفاقده اربع شباب)را خوانده است. سی ساعت سرنوشت ساز و مهم در زندگی سجاد: سجاد علی عبد الکریم االخلف 3ساله در خانواده ای زندگی می کند که پدرش علی عبد الکریم الخلف 31 سال دارد و او کارمند شرکت صودا در شهرک صنعتی الجبیل می باشد و مادرش خانم تهانی آل قریش (ام حسین) 27 سال دارد و او خانه دار است و برادر بزرگترش حسین نیز 7 سال دارد و در کلاس اول ابتدائی در مدرسه علی بن ابی طالب شهر صفوی به تحصیل می پردازد و این خانواده درآپارتمان طبقه سوم ساختمانی در منطقه الخیاطیة شهر صفوی و زیر سایه بزرگ خانواده حاج عبد الکریم الخلف 59 ساله که او بازنشسته شرکت ارامکو میباشد،ساکن هستند. در این ساختمان جز خانواده سجاد سه عموی او نیز سکونت دارند. از منزل این خانواده در حالی دیدار کردیم که پدر بزرگ سجاد به گرمی خاصی از ما استقبال کرد و او به ما گفت که مردم از مناطق مختلفی برای دیدار با سجاد به خانه ما آمده اند. خدا را شکر بر سلامت پسرمان سجاد که این از فضل خداوند و برکت اهل بیت(ع) و حضرت ام البنین(س) می باشد .پدر سجاد نیز در زمانی که ما برای تحقیقات به خانه او رفته بودیم در محل کارش بود و ما از طریق تلفن با او صحبت می کردیم، که می گفت: پدرم در سخت ترین لحظات همراهم بود و درست آن زمانی که نا امیدی بر من غلبه کرده بود به من می گفت که: نترس ای پسرم با رضایتی که من و مادرت از تو داریم،پسرت سجاد انشالله بزودی سلامتیش را کسب خواهد کرد. و بعد از اینکه با پدربزرگ سجاد دیدار خوبی را داشتیم او به ما گفت که سجاد هنوز خواب است وتا وقتی که از خواب بیدار شود ما را به دیدن محل حادثه دعوت کرد و پس از آن ما را به سالن اصلی ساختمان برد و به ما از لحظه ای سجاد و حسین از آپارتمان خارج شدند تا لحظه ای که حادثه رخ داد توضیح داد در آن لحظات بود که مادر سجاد بیدارشد و بعد از آن هم مادر سجاد، سجاد را بیدار کرد. و وقتی که سجاد را بیدار کردند او گریه می کرد که چرا بیدارش کرده اند و عواملی چون محبت مادر و پدربزگش و رسیدن برادر بزرگتر او از مدرسه باعث شدند تا او آرام شود. بعد از این مادر او شروع به تعریف قضیه کرد: ساعت 1:30 ظهر روز دوشنبه مصادف با 11صفر و 21 مارس 2005 وقتی که سجاد داشت با برادر بزرگش حسین در راهروی تنگ جلوی آپارتمان توپ بازی می کرد ابیاتی را زمزمه می کردکه به آنها عشق می ورزید و در طول روز آنها را مدام تکرار می کرد و این ابیات مربوط به قصیده ای است که با صدای زیبای نزار القطری خوانده شده است که دفعات بسیار زیادی این قصیده از شبکه ماهواره ای الانوار پخش شد. و این قصیده شامل ابیات حزینی است که زبانحال حضرت ام البنین(ع) زن دوم امیرالمومنین حضرت علی بن ابی طالب(ع) می باشند، را بیان کرده است و قالب این قصیده با لهجه عراقی سروده شده است که به عبارت زیر است: (آنا أُم البنين الفاقدة أربع شباب** فدوة لتراب الحسين، فدوة لتراب الحسين) (من ام البنینی هستم که چهار جوان از دست داده ام همه شان فدای خاک پای حسین(ع) همه شان فدای خاک پای حسین(ع) ) و در حالی که توپ از طبقه سوم به طبقه همکف افتاد حسین رفت که توپ را بیاوردو این در حالی بود که او سجاد پس از رفتن برادرش به پایین خواست که حسین را از کنار راه پله ببیند . در اینجا از حسین پرسیدیم که چه شد برادرت با وجود نرده در راه پله افتاد و او به ما گفت که سجاد می خواست من را از بالا و از میان نرده و راه پله ببنید و او پسر کوچکی است و سپس بروی نرده سوار شد و این در حالی بود که او ابیات قصیده ام البنین (س) را زمزمه می کرد و تمام افراد موجود در ساختمان زمزمه او را می شنیدند. و در لحظه ای که من به طبقه همکف رسیدم غافل گیر شدم!!چون من سجاد را دیدم که روی زمین در طبقه همکف خوابیده و این در حالی بود که من وقتی در طبقه سوم بودم او آنجا بود و چیزی که بیشتر مرا به تعجب واداشته بود افتادن او به صورتی بود که من احساس نکردم ! یکی از عمو های سجاد به نام حسن می گوید که من بر روی تختخواب خوابیده بودم و بین خواب و بیداری بودم که صدای سقوط کودکی مرا از جا بلند کرد و بعد به سرعت بلند شدم تا ببینم که چه اتفاقی افتاده است. وقتی نگاهم به پایین راه پله افتاد دیدم که سجاد روی زمین دراز کشیده است و حسین برادرش هم در حالی که نمی داند چه کند کنار او ایستاده است. عموی سجاد در مورد حالت سجاد موقعی که روی زمین افتاده بود گفت: سجاد را دیدم که روی زمین دراز کشیده و چشمان او بسته بودند و این امر تعجب مرا واداشت که چنانچه او از 3طبقه سقوط کرده است پس چرا یک قطره خون هم از او خارج نشده است و هیچ اثری از خون در محل حادثه نبود ! و بعد از اینکه حسین برادرش مرا دید خطاب به من فریاد زد که سجاد از بالا به پایین افتاده است. و عموی سجاد درباره کارهایی می گوید که بعد از حادثه انجام داد: بعد از اینکه چند دقیقه ای مبهوت مانده بودم و از این ترسیده بودم که او برایش اتفاقی افتاده باشد و چون از بالا به پایین افتاده بود توقع داشتم چند جای بدن او شکسته باشد و یا خونریزی مغزی کرده باشد. او را برداشتم و به نزد مادرش بردم که هنوز در طبقه سوم بود. مادر سجاد می گوید: این صحنه را نمی توانم حتی در خیالم تصور کنم که ناگهان برادر شوهرم را دیدم که سجاد در بین دستانش است و او خواب بود و چشمانش کمی هم باز بود و گمان کردم که سجاد یک روز هم زنده نمی ماند وو بعد از آن برادر شوهرم تعجب مرا واداشت که گفت سجاد از بالا به پایین افتاده است و باید او را به سرعت به بیمارستان ببریم. مادر سجاد گفت: با شوهرم تماس گرفتم تا از او اجازه بگیرم که به درمانگاه بروم و این در حالی بود که من در این باره حقیقت را نگفتم و به او گفتم که سجاد از پله افتاده و کمی زخمی شده است تا شوهرم که نزدیک محل کارش بود شوکه نشود. پدر بزگ سجاد می گوید: به سرعت پسرم حسن آماده شد و به من گفت سجاد از بالا به پایین افتاده و باید او را به بیمارستان برسانیم.در آن لحظه بود که فهمیدم که صدای سقوط مربوط به چه چیزی بوده است و من خیال کرده بودم که صدا از جانب همسایه آمده است .بعد از آن به سرعت سجاد را به درمانگاه (سلامتک) رساندیم. در درمانگاه ابتدا یک دکتر هندی او را معاینه کرد و دستور عکس برداری از سجاد را داد تا معلوم شود که آیا او شکستگی یا خونریزی دارد یا نه!و همچنین دکتر وقتی چشمان سجاد را مورد معاینه قرار داد گفت که علائم حیاتی در او وجود دارد و او عکس العمل نشان داده است و همچنین تعدادی دارو را برای سجاد تجویز کرد و دکتر به مادر سجاد گفت که پیش سجاد بروم چون ممکن است که او استفراغ کند. مادر سجاد می گوید که وقتی می خواستم به سمت داروخانه بروم و دارو های سجاد را تهیه نمایم سجاد استفراغ کرد و به سرعت پیش دکتر رفتم و او به منگفت که سجاد را به سرعت به یک بیمارستان ببریم چون اشعه عادی (X Ray )چیزی مبنی بر اینکه سجاد اتفاقی برایش افتاده را نشان نمی دهد . در بیمارستان و لحظات پر استرس و... فرج: در همان لحظات بود که پدر سجاد از سرکار برگشت و به ماپیوست و برای ما تعریف کرد: به سرعت به سمت شهر دمام و بیمارستان مواساة حرکت کردیم و در آنجا در قسمت اورژانس دکتر ها دور سر سجاد جمع شدند و او را معاینه می کردند که یکی از آنها دکتر یسری بهنام مصری بود که جراح مغز و اعصاب در آن بیمارستان بود و دکتر دیگر عاهد مکحل عراقی بود ودر معاینه های اولیه گفته شد که در حادثه ای به این شکل اگر شخص نمیرد به صورت کامل فلج خواهد شد و زیاد انتظار نکشیدیم که عکس هایی که از سجاد گرفته بودند حاضر شد و آن این را نشان میداد که در قسمتی از جمجمه شکستگی وجود دارد و غیر از این هیچ شکستگی در روی بدن سجاد وجود نداشت. پدر سجاد دو مطلب را بیان کرد: یکی اینکه سجاد یک سقوط قوی را داشته و دیگر اینکه در هیچ جایه بدن سجاد به جز جمجمه اوهیچ شکستگی وجود ندارد و این یک مطلب را نشان می دهد که سجاد به صورت عمودی بروی زمین افتاده است و در حال سقوط به هیچ چیزی برخورد نکرده است .چیزی که تمام وجود مرا لرزاند حرف دکتر یسری مصری بود که گفته بود اگر پسرت تا امشب زنده بماند معجزه است و همچنین تذکر داد که برای جلوگیری از وارد شدن خون به داخل جمجمه سجاد نباید مایعات بنوشد و سجاد تحت مراقبت های ویژه قرار گرفت . پدر سجاد می گوید:در آن لحظات مدام به من درباره سلامت سجاد تلفن می شدو من درباره واقعیت اسف بار که برای سجاد پیش آمده بود به آنها می گفتم. در آن لحظات پر استرس پدرم به ما اطمینان و امید می داد و ما را آرام می کرد و مدام تکرار می کرد که چون من و مادرت از تو راضی هستیم پسرت انشاءالله سلامتیش را کسب خواهد کرد. مادر سجاد می گوید:در آن لحظات حال سجاد بدتر شده بود و او بین خواب و بیداری بود و او بعضی اوقات گریه و یا اینکه استفراغ می کرد و وقتی او را معاینه می کردند گریه می کرد و در آن لحظات سخت سجاد بعضی اوقات ابیات قصیده انا ام البنین(س) را تکرار می کرد و این تا جایی رسیده بود که من گمان می کردم که پسرم عقلش را از دست داده!و این حالت او تا ساعت 10 شب ادامه پیدا کرد. در یک لحظه همه چیز تغییر پیدا کرد و سجاد در آن لحظه از من خواست که او را به دستشویی ببرم .بعد از اینکه سُرم را از او جدا کردند او را بردم و بعد از آن از من تقاضای آب و آبمیوه کرد و من در این باره با پرستاران مشورت کردم و آنها به شدت با این امر مخالفت کردند و بعد از اینکه تشنگی سجاد بیشتر شد و او مدام از من درخواست آب می کرد. من با دیدن این بیقراری از او تصمیم گرفتم که به او آب بدهم و از پرستاران خواهش کردم که مخالفت نکنند و انها گفتند که فقط مقدار کمی به او بدهم. و در آن لحظات بود که سجاد به صورت کامل از جایش بلند شد و او کاملا هوشیار بود و او شروع به زمزمه ابیات شعر کرد انا ام البنین (س) الفاقده اربع شباب..) در آن لحظه که تمام وجودم نگرانی بود خطاب به سجاد گفتم که پسرم چطوری؟ آیا درد داری؟ و سجاد با آن کلام کودکانه و لهجه محلی خودش گفت: مامان چرا داد میزنی من چیزیم نیست،من روی زمین نیفتادم ،مامان من امروز بالا میخوندم(انا ام البنین(س) فاقده اربع شباب) و از بالا افتادم ،یه خانمی که لباس سبز پوشیده بود منو گرفت و اون به من گفت من ام البنینی(س) هستم که چهار جوان از دست دادم همه شان فدای خاک پای حسین(ع). مادر سجاد می گوید بعد از اینکه این را از سجاد شنیدم به شدت گریه کردم و بر محمد (ص) و آل محمد (ص) صلوات می فرستادم به طوری که یقین داشتم که کرامات ام البنین(س) باعث شفای پسرم شده است. سجاد روز بعد از بیمارستان مرخص شد و بعد از گذشت سی ساعت سرنوشت ساز در زندگی سجاد و زندگی مادر و پدرش و خانواده اش ،به صورتی از بیمارستان خارج شد که او صحیح و سالم بود و انگار برای او اتفاقی نیفتاده است. بعد از چند روز او را به درمانگاه سلامتک در صفوی بردند تا آن صدمه جمجمه اش را مورد معالجه قرار دهند و بروی او یک عمل جراحی سطحی صورت گرفت و این عمل موفقیت آمیز بود و این عمل جراحی بطوری بود که ما اثری از عمل جراحی و یا شکافتگی را در روی سر سجاد ندیدیم. دکتر حسام یسری بهنام: همزمان با این اتاق غیر عادی شبکه راصد اخباری با دکتر یسری(دکتر سجاد) دیداری داشت تا نظر او را درباره این قضیه بدانیم. دکتر یسری جراح مغز و اعصاب در بیمارستان مواساة در شهر دمام می گوید که از لحاظ پزشکی دلیلی را برای این اتفاق نداریم ودر اینجا عوامل مختلفی در وقوع نوع سقوط وجود دارد از جمله آن زمینی که سقوط کننده روی آن می افتد و یا زاویه که سقوط می کند و برخورد جسم سقوط کننده با اجسام دیگر می تواند در کم کردن خطرات ناشی از سقوط کمک کند. همچنین تاکید کرد: که صدمه در جمجمه سجاد نشان دهنده این موضوع است که سقوط سجاد قوی بوده است و خدا جمجمه را برای ما آفریده تا از مغز ما محافظت کند و برای همین جنس آن را طوری آفرید که استحکام بالایی را داشته باشد و از مظاهر استحکام جمجمه این است که سال های سال بعد از اینکه انسان می میرد جمجمه در بیشتر مواقع سالم می ماند و یا قسمتی از آن باقی می ماند. و درباره حرفی که به پدر سجاد مبنی به اینکه زنده ماندن سجاد یک معجزه است ابتدا تبسمی کرد و گفت که الحمدلله که سجاد سلامتی خودش رو بدست آورد و متاسفانه دکتر یسری قبول نکرد که از او عکس بگیریم و این در حالی بود که دیدار ما با او در مطب مغز و اعصاب بیمارستان در اتاق 27 بود. شاهدان دیگر در بیمارستان : شبکه راصد با خانم فداء السادة کارمند بخش پذیرش بیمارستان تماس گرفت و او برای ما آن چه که اتفاق افتاده بود تعریف کرد: مثل هروز در قسمت پذیرش داشتم کارم را انجام می دادم که یکی از بستگانم با من تماس گرفت و گفت که سجاد (او و خانواده اش را از قبل می شناختم ) که او از طبقه سوم سقوط کرده و الان در بیمارستان خودم تحت معالجه است. بعد از این به سرعت به قسمت اورژانس بیمارستان رفتم و یکی از دکتر ها به من گفت که سجاد در اتاق عکس برداری است و به جمجمه او صدمه .ارد شده است. و بعد از ظهر سجاد به قسمت داخلی بیمارستان منتقل شد. من به اتاقی که بستری بود رفتم و وقتی وارد اتاق شدم دیدم که احوال او زیاد مساعد نیست و در حالت بین خواب و بیداری بود و من نشانه ای مبنی بر سقوط از سه طبقه را در او ندیدیم! و اگر خانواده سجاد را نمی شناختم باور نمی کردم که او از 3طبقه سقوط کرده است وهرکسی که سجاد را بعد از ظهر می دید باور نمی کرد که او روز بعدش سلامتی خودش را کسب کند و هیچ کس باور نمی کرد که این همان کودک دیروزی است. نزار القطري: و اما وقتی که شبکه ماهواره ای الانوار را ذکر می کنیم یاد مداح اهل بیت (ع) نزار القطری می افتیم که صاحب قصیده (آنا أم البنين الفاقدة أربع شباب*** فدوة لتراب الحسين، فدوة لتراب الحسين) است و اینجا این سوال پیش می آید که نزار القطری کیست و داستان این قصیده چیست و چطور از شبکه ماهواره ای الانوار پخش شد. برای جواب به این سوال ها شبکه راصد اخباری با مداح حسینی حاج نزار قطری تماس گرفت تا جواب تمام این سوالات را مستقیما از او بگیرد. و اما گفتگوی مفصل ما با بیوگرافی این مداح آغاز شد : اسم من نزار فضل الله روانی است و برای این به قطری ملقب شدم که در کشور قطر به دنیا آمدم و در آنجا درس خواندم و تا الان هم محل سکونت خانواده ام در قطر است و من بعد از اقامت زیادی که در انگلستان داشتم شناسنامه انگلیسی گرفتم و 34 ساله هستم و متاهل هستم و دو فرند به نام های کوثر(4ساله) و حسین (3 ساله) دارم و درباره محل سکونت و کارش گفت که حدود 7 ماه است که در کویت سکونت دارد و در قسمت مونتاج اخبار شبکه الرای مشغول به کار است. همچنین درباره خواندنش می گوید که من از هشت سالگی شروع به خواندن کردم یعنی الان حدود بیست و شش سال است که مداحی می کنم و قرآن را حفظ کردم و هفت مرتبه در مسابقات حفظ قرآن در قطر اول شده ام.شبکه راصد اخباری در مورد قضیه سجاد با حضرت ام البنین(س) و درباره تاثیر این قصیده که از شبکه الانوار پخش شد از او پرسید و او در جواب گفت: بله درباره این قضیه شنیده ام و از طریق شبکه اینترنت بعضی از توضیحات را در این باره را خوانده ام . نظر او را در این باره پرسیدیم و او گفت که در این رابطه خدا را شکر می کنم و انشالله این یکی از علامات قبول است و یقین دارم که اینگونه کرامات از حضرت ام البنین(س) بعید نیست . همچنین نزار القطری می گوید که همچنان که این اتفاق بر روی این کودک معصوم اتفاق افتاده تا با زبان کودکانه اش کرامات و فضل اهل بیت(ع) را بیان کند و اگر این قضیه بروی ما بزرگتر ها اتفاق می افتاد خدای نکرده ممکن بود که دروغ بگوییم و اما این کودکان نمی دانند که دروغ چیست و در اینجا منعفتی را از راه کسب نمی کنند و وقتی یک کودک خانم بزرگواری را توصیف می کند که از غیب آمده و دست عطوفت و محبت بروی او می کشد و او را به نام خودش خطاب می کند ....در واقع این یک معجزه ربانی است. و اما درباره عکس العمل او در مورد این قضیه از او پرسیدیم و او گفت: پشتکارم در زمینه اجرای افکاری که در ذهنم بود دو چندان شده و انشالله به زودی به مومنان وعده ارائه فعالیت های غافل گیر کننده را می دهم. همچنین حاج نزار القطری به این مطلب اشاره کرد که قصیده «آنا أم البنين الفاقدة..» سروده شاعر اهل بیت(ع) محمد نادب الکربلائی است که در یکی از دیوان های شعری آنرا پیدا کردم و همچنین جواب قصیده را خودم گفتم و اولین بار آن را دو سال پیش در کشور عمان خوانده ام و همچنین یادم می آید که دو ساعت قبل از خواندن این قصیده سبک آن را در آوردم وخدا را شکر که به این شکل درآمد و آنرا در یکی از آلبوم هایم بنام(یالغالی جاوبنی )خوانده ام. و درباره چگونگی پخش این قصیده از شبکه الانوار گفت: این شبکه با من تماس گرفت و از من خواستند که دو قصیده را از آلبوم هایم انتخاب کنم تا در طول ماه محرم و صفر از طریق این شبکه پخش شود و من هم به خواسته آنها لبیک گفتم و بعد از ماجرا من بدون هیچ دلیل خاصی قصیده ام البنین (س) را انتخاب کردم و همچنین اضافه کنم که تصویر برداری کلیپ این قصیده در شب دوم محرم و از ساعت دوازد شب تا ساعت چهار صبح در استدیو های شبکه الانوارانجام شد